یک شنبه 25 اسفند 1392برچسب:, :: 18:19 :: نويسنده : امیر علی جووووووووون
نیستی و دلتنگ تو هستم ، با اینکه همیشه به یادتم ، باز هم در این یاد در فکر تو هستم نیستی و اشک است که حلقه زده در چشمانم ، یک لحظه در فکر رفتم که کاش اینک بودی در کنارم که آرامش بدهی به قلبم ، دلم گرفته همنفسم تو خودت میدانی که وقتی نباشی در کنارم ، مثل حالا آشفته و پریشانم در این هوایی که دلم گرفته ، کاش میشد در کنارم بودی و با حضورت آرامم میکردی که چگونه معجزه میشود، با وجود تو چه غوغایی میشود در دلم! تا که میخواهم از این عالم دلتنگی رها شوم ، انگار که میخواهم از این دنیا جدا شوم ! مگر آنکه یک آدم سر به هوا شوم ، تا در آن لحظه بی نفس ، بی هوا شوم ! نیستی و نبودنت خنجر است که فرو میرود در قلب بی طاقتم ! من شاهد اینم که دلم عذاب میکشد ، طعم تلخ نبودنت در کنارم را میچشد ! این من و این دلتنگی ها ، دلم گرفته از بی محبتی های این زمانه ! که چرا نباید در کنار عشقم باشم ، چرا نباید در آغوش همنفسم باشم! و من آرام مینویسم ،بی صدا اشک میریزم ، اما درون دلم فریاد است ! فریاد !!! فریادی که تنها قلب تو میشوند از اعماق احساساتمان ، دردی که تنها قلب ما میکشد از فاصله بینمان! میترسم تا بخواهد شکسته شود فاصله بینمان ، شیشه عمرمان نیز بشکند ، و آخر سر میماند حسرت و به جا میماند همان صدای فریاد ! نظرات شما عزیزان:
|