جمعه 9 اسفند 1392برچسب:, :: 20:32 :: نويسنده : امیر علی جووووووووون
یادمون باشه که...
يادمون باشه كه هيچكس رو اميدوار نكنيم بعد يكدفعه رهاش كنيم چون خرد ميشه ميشكنه و آهسته ميميره . يادمون باشه كه قلبمون رو هميشه لطيف نگه داريم تا كسي كه به ما تكيه كرده سرش درد نگيره يادمون باشه قولي رو كه به كسي ميديم عمل كنيم . يادمون باشه هيچوقت كسي رو بيشتر از چند روز چشم به راه نذاريم چون امكان داره زياد نتونه طاقت بياره . يادمون باشه اگه كسي دوستمون داشت بهش نگيم برو نميخوام ببينمت چون زندگيش رو ازش ميگيري... یادمون باشه که دل کسی رو نشکنیم. چون دیگه هیچوقت خوب نمیشه... ![]()
جمعه 9 اسفند 1392برچسب:, :: 20:15 :: نويسنده : امیر علی جووووووووون
حرف هاي عاشقانه
ماكساني كه به فكرمان هستند را به گريه مي اندازيم. ما گريه مي كنيم براي كساني كه به فكرمان نيستند. و ما به فكر كساني هستيم كه هيچوقت برايمان گريه نمي كنند. اين حقيقت زندگي است . قصه ها را گفته ايم چيزي نمانده براي گفتن ![]() ادامه مطلب ...
جمعه 9 اسفند 1392برچسب:, :: 20:13 :: نويسنده : امیر علی جووووووووون
پسر به دختر گفت:دوستم داري؟!
اشک ازچشماي دخترجاري شد،مي خواست بره که پسردستشو گرفت و اشکاشو پاک کرد و گفت:اگه دوستم نداري اشکال نداره مهم اينه که من دوستت دارم و طاقت ديدن اشکاتو ندارم... دخترسرشو پايين انداخت و گفت:ميدوني چيه؟من دوستت ندارم...من...من بدجوري عاشقت شدم... پسر دستاي دخترو رها کرد و باقيافه اي غمگين از دختر جدا شد. دختر فرياد زد:مگه دوستم نداري؟؟!چرا داري ميري؟ پسرجواب داد:چون دوستت دارم مي خوام تنهات بذارم. دخترگفت:فکر کنم شنيده باشي که مي گن عاشقي که تنهاباشه توي دنيا نمي مونه!!!توکه دوست نداري من بميرم هان؟؟؟؟! پسرگفت:اونقدردوستت دارم که نمي خوام به خاطر من مرتکب گناه بشي!چون ميگن عشق يه جور گناهه!!! دختر:اما عشقم پاکه!! پسر فرياد زد:عشق پاک ديگه هيچ جاي دنيا پيدا نميشه............ و پسر برای همیشه دختر و تنها گذاشت دختر هم با تنهایی مُرد ![]()
جمعه 9 اسفند 1392برچسب:, :: 20:13 :: نويسنده : امیر علی جووووووووون
دوستت دارم......
![]()
جمعه 9 اسفند 1392برچسب:, :: 19:59 :: نويسنده : امیر علی جووووووووون
جمعه 9 اسفند 1392برچسب:, :: 19:56 :: نويسنده : امیر علی جووووووووون
جمعه 9 اسفند 1392برچسب:, :: 19:52 :: نويسنده : امیر علی جووووووووون
آدمی دو قلب دارد !
قلبی كه از بودن آن با خبر است و قلبی كه از حظورش بي خبر. ![]() ادامه مطلب ...
جمعه 9 اسفند 1392برچسب:, :: 18:30 :: نويسنده : امیر علی جووووووووون
برای تو می نویسم
برای تو می نویسم که بودنت بهار و نبودنت خزانی سرد است ![]()
جمعه 9 اسفند 1392برچسب:, :: 18:24 :: نويسنده : امیر علی جووووووووون
دو نفر به اسم محمود و مسعود باهم رفاقتي ديرينه داشتن، تا جايي كه مردم فكر ميكردن اين دو نفر باهم برادرند. روزي روزگاري مسعود نقشه گنجي رو به محمود نشان داد و با هم تصميم گرفتن كه به دنبال گنج برن. يك روز محمود و مسعود از خانواده شان خداحافظي كردن و رفتن. محمود نقشه اي در سر داشت كه وقتي به گنج دست پيدا كرد مسعود رو از سر راهش برداره و اونو بكشه. بعد از چند روز سختي به گنج رسيدند. و محمود طبق نقشه اي كه در سر داشت مسعود رو كشت و گنج رو برداشت و به خانه اش برگشت.
![]() ادامه مطلب ...
جمعه 9 اسفند 1392برچسب:, :: 18:20 :: نويسنده : امیر علی جووووووووون
در افسانه های شرقی قدیم آمده است که یکی از پادشاهان بزرگ برای جاودانه کردن نام و پادشاهی خود تصمیم گرفت که قصری باشکوه بسازد که در دنیا بی نظیر باشد و تالار اصلی ان در عین شکوه و بزرگی و عظمت ستونی نداشته باشد اما پس از سالها و کار وتلاش و محاسبه ، کسی از عهده ساخت سقف تالار اصلی بر نیامد و معماران مدعی زیادی بر سر این کار جان خود را از دست دادند تا اینکه ناکامی پادشاه او را به شدت افسرده و خشمگین ساخت و دست آخر معلوم شد که معمار زبر دست و افسانه ای به نام سنمار وجود دارد که این کار از عهده او بر می آید … و بالاخره او را یافتند و کار را به او سپردند و او طرحی نو در انداخت و کاخ افسانه ای خورنق را تا زیر سقف بالا برد و اعجاب و تحسین همگان را برانگیخت اما درست وقتی که دیواره ها به زیر سقف رسید سنمار ناپدید شد و کار اتمام قصر خورنق نیمه کار ماند مدتها پی او گشتند ولی اثری از او نجستند و پادشاه خشمگین و ناکام دستور دستگیری و محاکمه و مرگ او را صادر کرد تا پس از هفت سال دوباره سر و کله سنمار پیدا شد
![]() ادامه مطلب ... ![]() |