کلبه دل
دل نوشته
درباره وبلاگ


کلبه دل مان را در روز عشق از جنس عشق وامید ساخته ایم امیدواریم با نظرات خود کلبه دل بهترین کلبه شود.



آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 7
بازدید دیروز : 7
بازدید هفته : 14
بازدید ماه : 735
بازدید کل : 101708
تعداد مطالب : 495
تعداد نظرات : 95
تعداد آنلاین : 1


Alternative content




Top Blog
مسابقه وبلاگ برتر ماه







آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
یک شنبه 25 اسفند 1392برچسب:, :: 18:36 :: نويسنده : امیر علی جووووووووون

درپیش چشم همه…
برای من دست نیافتنی بودی!
حرفی نیست…
امالااقل بی انصاف!
در پیش چشم من…
برای همه دم دستی نباش

 

 نفس من امیر علی
 
یک شنبه 25 اسفند 1392برچسب:, :: 18:31 :: نويسنده : امیر علی جووووووووون

دلتنگــی هایــــَم را زیر بغـل زده اَم
نشسته اَم در انتظار ِ روز های ِ مبـادا
سهم ِ من از تــو
همـین دلتنگـی ها ییست
که بی دعوت می آینـد
و
خیال ِ رفتن نـدارند…

 

 نفس من امیر علی
 
یک شنبه 25 اسفند 1392برچسب:, :: 18:26 :: نويسنده : امیر علی جووووووووون

آن شب شب نحسی بود …

با او تماس گرفت : چرا ؟ مگه من چی کار کردم ؟

دختر در جوابش : تو … نه عزیزم تو خیلی پاکی … ولی من … تو لیاقتت بیشتر از منه …

گفت : این حرفا چیه ؟ تو می دونی یا من ؟ من دوست دارم … به خدا بدون تو می میرم …

دختر گفت : این از اون دروغا بودا … ولم کن … ازت خسته شدم … تو زیادی عاشقی …

پسر : مگه بده آدم عاشق باشه … ؟

دختر : آره واسه من بده … عشق دروغه …

پسر : نه به خدا من عاشقتم …

دختر : ولم کن حوصلتو ندارم …

پسر آهی کشید و گفت نه تو رو خدا نمی خوام از دستت بدم …

صدای قطع شدن مکالمه آمد …

تازه به خانه رسیده بود … وارد اتاقش شد و با دیدن عکس او در پشت زمینه ی کامپیوترش ، اشکش جاری شد …

آهنگ مورد علاقه ی او را گذاشت تا پخش شود …

به اواسط آهنگ رسیده بود که بغضش ترکید …

بود و نبودم … همه وجودم … آروم جونم … واست می خونم … دل نگرونم اگه نباشی بدون چشمات مگه میتونم ؟

گرمی دستات … برق اون نگاه … یادم نمیره طعم بوسه هات … کاشکی بدونی اگه نباشی … می شکنه قلبم بی تو و صدات …

و می گریست …

بدون شام خوردن به رختخواب رفت … و با فکر او به خواب …

ساعت ۳:۱۲ بامداد بود … از جا پرید … خواب او را دیده بود …

بلند شد و روی تختش نشست … به بی معنی بودن زندگی بدون او پی برده بود …

نمی خواست دیگر با هیچ کسی باشد … پیامکی ارسال کرد :

” الان که این پیامک رو می خونی جسمم با تو غریبه شده ولی بدون روحم همیشه دوست داره ، دیدار به روز بیداری بدن ها … دوستت دارم … بای “

به بیرون از اتاقش رفت … داخل آشپز خانه شد …

پنجره ی آشپز خانه به اندازه ی او بزرگ بود …

داخل کوچه را نگاهی کرد …

سکوت در کوچه ی ساختمانشان فریاد می کشید …

پنجره را باز کرد …

 

 نفس من امیر علی
 
یک شنبه 25 اسفند 1392برچسب:, :: 18:19 :: نويسنده : امیر علی جووووووووون

حس قشنگیه یکی نگرانت باشه یکی بترسه از

اینکه یه روز از دستت بده سعی کنه ناراحتت نکنه،

وقتی ازش جدا میشی :پیام بده

 

عزیزدلم رسید؟

قشنگه :یهوبغلت کنه،

یهو.. توی جمع.. درگوشت بگه دوست دارم!

بگه که حواسم بهت هست.

ازت حمایت کنه..

 

 نفس من امیر علی
 
یک شنبه 25 اسفند 1392برچسب:, :: 18:19 :: نويسنده : امیر علی جووووووووون

نیستی و دلتنگ تو هستم ، با اینکه همیشه به یادتم ، باز هم در این یاد در فکر تو هستم

نیستی و اشک است که حلقه زده در چشمانم ، یک لحظه در فکر رفتم که کاش اینک بودی در کنارم

که آرامش بدهی به قلبم ، دلم گرفته همنفسم

تو خودت میدانی که وقتی نباشی در کنارم ، مثل حالا آشفته و پریشانم

در این هوایی که دلم گرفته ، کاش میشد در کنارم بودی و با حضورت آرامم میکردی

که چگونه معجزه میشود، با وجود تو چه غوغایی میشود در دلم!

تا که میخواهم از این عالم دلتنگی رها شوم ، انگار که میخواهم از این دنیا جدا شوم !

مگر آنکه یک آدم سر به هوا شوم ، تا در آن لحظه بی نفس ، بی هوا شوم !

نیستی و نبودنت خنجر است که فرو میرود در قلب بی طاقتم !

من شاهد اینم که دلم عذاب میکشد ، طعم تلخ نبودنت در کنارم را میچشد !

این من و این دلتنگی ها ، دلم گرفته از بی محبتی های این زمانه !

که چرا نباید در کنار عشقم باشم ، چرا نباید در آغوش همنفسم باشم!

و من آرام مینویسم ،بی صدا اشک میریزم ، اما درون دلم فریاد است ! فریاد !!!

فریادی که تنها قلب تو میشوند از اعماق احساساتمان ، دردی که تنها قلب ما میکشد از فاصله بینمان!

میترسم تا بخواهد شکسته شود فاصله بینمان ، شیشه عمرمان نیز بشکند ، و آخر سر میماند حسرت و به جا میماند همان صدای فریاد !

 نفس من امیر علی
 
یک شنبه 25 اسفند 1392برچسب:, :: 18:16 :: نويسنده : امیر علی جووووووووون

هیچ انتظاری شیرین نیست.

انتظارها شور و شیرین و ترش و گس و ملس ندارند.

همه شان تلخند.حالا بعضی ها از اول تلخ ِ

 

تلخند و بعضی ها،به مرور زمان تلخ میشوند.

آقای پستچی! انتظار ِ آمدن ِ تو،انتظار ِ لیمو شیرینی است.

چند روزی میشود که شیرینی اش رفته.نگذار تلخی اش دلم را بزند.

زودتر بیا لطفا!

 

 نفس من امیر علی
 
یک شنبه 25 اسفند 1392برچسب:, :: 17:22 :: نويسنده : امیر علی جووووووووون

آهاے בختر خوب …

آهاے בاבاشــے !

شکستن בل آבما … نامرבے … منتظر گذاشتـــטּ …

افتخار نــבاره که

اینکه برے همهـ جا جار بزنــے من فلانــے رو گذاشتم سر کـار …

افتاده בنبالمـ من محل سگ بهش نمیذارمـ …

اینا افتخار نـבاره بهـ خـבا!

مریضـــے …

یهـ فکرے به حال خوבت بکـــטּ !!!

 

 نفس من امیر علی
 
یک شنبه 25 اسفند 1392برچسب:, :: 16:49 :: نويسنده : امیر علی جووووووووون

سکوت کن … بـگـذار بـغـض هایـت سربستـه بـمانـد ،گـآهی…

سبـُک نشـوی ، ســنــگـیـن تــری !

 

 نفس من امیر علی
 
شنبه 24 اسفند 1392برچسب:, :: 13:20 :: نويسنده : فهیمه

پیرمردی صبح زود از خانه اش خارج شد. در راه با یک ماشین تصادف کرد و آسیب

دید.عابرانی که رد می شدند به سرعت او را به اولین درمانگاه رساندند.

پرستاران ابتدا زخمهای پیرمرد را پانسمان کردند. سپس به او گفتند: «باید ازت

عکسبرداری بشه تا جائی از بدنت آسیب و شکستگی ندیده باشه.»

پیرمرد غمگین شد، گفت عجله دارد و نیازی به عکسبرداری نیست.

پرستاران از او دلیل عجله اش را پرسیدند.

زنم در خانه سالمندان است. هر صبح آنجا می روم و صبحانه را با او می خورم.

نمی خواهم دیر شود!

پرستاری به او گفت: خودمان به او خبر می دهیم.

پیرمرد با اندوه گفت: خیلی متأسفم. او آلزایمر دارد. چیزی را متوجه نخواهد شد!

حتی مرا هم نمی شناسد!

پرستار با حیرت گفت: وقتی که نمی داند شما چه کسی هستید، چرا هر روز

صبح برای صرف صبحانه پیش او می روید؟

پیرمرد با صدایی گرفته ، به آرامی گفت: اما من که می دانم او چه کسی است

 نفس من امیر علی
 
شنبه 24 اسفند 1392برچسب:, :: 13:1 :: نويسنده : فهیمه

شاید این تو نبوده ای که رفته ای

شاید این منم که باید برگردم

بیا قراری بگذاریم

هردو به سمت هم قــدم برداریم

دنیا کوچک است 

میدانم بهم دیگر میرسیم

 نفس من امیر علی