باز هم بیخودی قهر کرده بود و من هم از سر لج خودم را بخاطر غرورم به بی خیالی زده بودم
!
بعد از چند روز که صبرم به ته رسیده بود طاقت نیاوردم و گوشی را برداشتم تا از دلش در
بیارم . . .
هر چی sms میدادم بهش تحویل داده نمیشد،منم عادت نداشتم موقع منت کشی و این بازیا هی
زنگ بزنم !
فکر میکردم مشکل از سیم کارتشه واسه همین هر چند ساعت در میون باز یه sms میدادم تا
شاید بهش برسه اما . . .
دیگه داشتم دیوونه میشدم،یه هفته ای میشد که صداشو نشنیده بودم تصمیم گرفتم غرورمو
بزارم کنار !
گوشی رو برداشتم و زدم بیرون از خونه یه کوچه خلوت پیدا کردم نشستم یه کنج شمارشو گرفتم
. . .
اما بجای شنیدن صدای عشقم تنها صدایی که به گوشم خورد دِ موبایل سِت ایز آف بود !
دیوونه بودم دیوونه تر شدم،به هرجایی که قبلا می تونستم پیدایش کنم سر زدم . . .
اما اثری ازش نبود و من میبایستی که واقعیت را باور می کردم !
او رفته بود و من مانده بودمو دوستت دارم هایی که هرگز خوانده نشد . . .
حالا نمی دانم کدام یک مقصر بودیم من یا او ؟ ! ؟
او لایق عشق بزرگ من نبود یا من او را خوب نشناخته بودم . . .
چه ساده از هم دور شدیم هـِـی خــــــُــدا ! ! !
~ کاشکی تو راه عشق غرور رو بزاریم کنار و صداقت را چاشنی دوست داشتن هامون کنیم
نظرات شما عزیزان: