جمعه 9 اسفند 1392برچسب:, :: 20:13 :: نويسنده : امیر علی جووووووووون
پسر به دختر گفت:دوستم داري؟!
اشک ازچشماي دخترجاري شد،مي خواست بره که پسردستشو گرفت و اشکاشو پاک کرد و گفت:اگه دوستم نداري اشکال نداره مهم اينه که من دوستت دارم و طاقت ديدن اشکاتو ندارم... دخترسرشو پايين انداخت و گفت:ميدوني چيه؟من دوستت ندارم...من...من بدجوري عاشقت شدم... پسر دستاي دخترو رها کرد و باقيافه اي غمگين از دختر جدا شد. دختر فرياد زد:مگه دوستم نداري؟؟!چرا داري ميري؟ پسرجواب داد:چون دوستت دارم مي خوام تنهات بذارم. دخترگفت:فکر کنم شنيده باشي که مي گن عاشقي که تنهاباشه توي دنيا نمي مونه!!!توکه دوست نداري من بميرم هان؟؟؟؟! پسرگفت:اونقدردوستت دارم که نمي خوام به خاطر من مرتکب گناه بشي!چون ميگن عشق يه جور گناهه!!! دختر:اما عشقم پاکه!! پسر فرياد زد:عشق پاک ديگه هيچ جاي دنيا پيدا نميشه............ و پسر برای همیشه دختر و تنها گذاشت دختر هم با تنهایی مُرد نظرات شما عزیزان:
|