دو شنبه 26 اسفند 1392برچسب:, :: 19:42 :: نويسنده : فهیمه
اگه یه روز فرزندی داشتی، بیشتر از هر اسباب بازی دیگه ای براش بادکنکبخر... بازی با بادکنک خیلی چیزها رو به بچه ها یاد میده . بهش یاد میده که باید بزرگ باشه اما سبک ؛ تا بتونه بالاتر بره . بهش یاد میده که چیزای دوست داشتنی می تونن توی یه لحظه ،حتی بدون هیچ دلیلی و بدون هیچ مقصری از بین برن ،پس نباید بهشون وابسته بشه.
و مهمتر از همه بهش یاد میده، وقتی چیزی رو دوست داره ، نباید اونقدر بهش نزدیک بشه و بهش فشار بیاره که راه نفس کشیدن رو بهش بِبَنده ، چون ممکنه برای همیشه از دستش بِده... ![]() ![]()
دو شنبه 26 اسفند 1392برچسب:, :: 15:8 :: نويسنده : فهیمه
اﮔﻪ ﻋﺎﺷـــﻖ ﯾﻪ ﻧﻔﺮﯼ ﻭﺍﺳﻪ ﺧﻮﺷﮕﻠﯿﺶ ...
![]() ![]()
دو شنبه 26 اسفند 1392برچسب:, :: 15:2 :: نويسنده : فهیمه
![]() ![]()
دو شنبه 26 اسفند 1392برچسب:, :: 15:0 :: نويسنده : فهیمه
خدایا... فقط تو می دانی که در این شبهای پر تکرار چه آرزوها به سر دارم.. آرزو دارم که سر بر زانویت بگذارم ... دیگر دنیایم بس است ... دیگر عذابم بس است... خسته ام ... خسته از نامهربانی این چرخ فلک ... دستم را بگیر که دیگر طاقت ماندن ندارم... ![]() ![]()
دو شنبه 26 اسفند 1392برچسب:, :: 14:59 :: نويسنده : فهیمه
چقدر جالب !
تو لحظه هاي داغوني فقط يه نفر ميتونه آرومت کنه اونم کسيه که داغونت کرده …
![]() ![]()
دو شنبه 26 اسفند 1392برچسب:, :: 14:58 :: نويسنده : فهیمه
تنهايي رو دوست ندارم ، اما دوست دارم در قلب تــــــو تنها باشم... تنـــــهاي تنــــهای تنــــــــــــها....
![]() ![]()
دو شنبه 26 اسفند 1392برچسب:, :: 13:27 :: نويسنده : فهیمه
دلم هوای آغوشت را دارد هوای شبی سرد در آغوش مردانه ات
بگو تمام تو مال من است! ![]() ![]()
دو شنبه 26 اسفند 1392برچسب:, :: 10:6 :: نويسنده : فهیمه
خسته ام از این زندان که نامش زندگیست پس قشنگی های دنیا مال کیست ؟ باختم در عشق اما باختن تقدیر نیست ساختم با درد تنهایی مگر تقدیر چیست؟
![]() ![]()
دو شنبه 26 اسفند 1392برچسب:, :: 9:17 :: نويسنده : فهیمه
کسی ما را نمی پرسد کسی ما را نمی جوید کسی تنهایی مارا نمی گرید
دلم در حسرت یک دست دلم در حسرت یک دوست
دلم در حسرت یک بی ریای مهربان ماندست و اما با توام ای آنکه بی من مثل من تنهای تنهایی کدامین یار ما را می برد تا انتهای باغ بارانی کدامین آشنا آیا به جشن چلچراغ عشق مهمان میکند ما را بگو ای دوست بگو ای آنکه بی من مثل من تنهای تنهایی تو که حتی شبی را هم به خواب من نمی آیی تو حتی روزهای تلخ نامردی نگاهت التیام دستهایت را دریغ از ما نمیکردی من امشب با تمام خاطراتم با تو هم خواهم گفت من امشب با تمام کودکیهایم برایت اشک خواهم ریخت من امشب دفتر تقویم عمرم را به دست عاصی دریای ناآرام خواهم داد همان دریا که میگفتی که بغض شکوه هایم از گلویش موج خیزش زخم برمیداشت بگو ای دوست بگو ای آنکه بی من مثل من تنهای تنهایی
کدامین یار ما را می برد تا انتهای باغ بارانی
![]() ![]() ![]() |