چهار شنبه 28 اسفند 1392برچسب:, :: 10:17 :: نويسنده : فهیمه
سخت است هی باشدخیالت ، هی نباشی تو هی من بسازم عشق را ، از هم بپاشی تو
من سایه ی سرد زمستان گوشه ی ایوان فیروزه در فیروزه های روی کاشی تو
من صاف و ساده ، متنِ یک احساس رودرو غرق ِ هزار اما و آیا و حواشی تو
با هر حضور سرد، با هر گفتگوی گرم داری به هر صورت دلم را می خراشی تو
من بی قراری های یک ابر ِ زمینگیرم ابری که نیت کرده بارانش تو باشی ، تو
![]() ![]()
چهار شنبه 28 اسفند 1392برچسب:, :: 10:15 :: نويسنده : فهیمه
خانه دل تنگ ِ غروبی خفه بود ![]() ![]()
سه شنبه 27 اسفند 1392برچسب:, :: 14:49 :: نويسنده : فهیمه
از وقتی که شماره شو به بلَک لیست گوشیم انتقال دادم چند ماهی میگذره… شیش،هفت تا اس داده بود که چند هفته بعد خوندمشون. اون موقع از دستش عاصی بودم. واقعاً اذیت میکرد. یه شب با یه شماره دیگه اس داد برا همین نرفت تو بلک لیستم نوشته بودکه اگه میخوای دیگه اس ندم بهت،یه چیزی بگو. بدون معطلی جواب دادم و همون چیزی رو که میخواست براش فرستادم چون واقعاً دیگه نمیخواستم اس.ام.اساشو ببینم. دیگه ا………س نداد نمیدونم اصلاً چی شد که اینطور شد. دیگه سراغمو نگرفت انگار نه انگار که من “هستم” به هرحال اعتراف میکنم که خیلی دلم برای اس.ام.اس هاش تنگ شده. اگه الان اینارو میخونی، ازت میخوام که یه شانس دیگه بهم بدی. قول میدم بچه ی خوبی بشم ! هم تو مسابقه ها شرکت کنم هم آهنگ پـیشواز داغ هفته رو انتخاب کنم و حتی با شارژ ۱۶۸۶۵۰ریال، برنده ۱۰۰ تومن اعتبار هدیه داخل شبکه شم ..! ایرانسل دوسِت دارم ! ![]() ![]()
سه شنبه 27 اسفند 1392برچسب:, :: 14:19 :: نويسنده : فهیمه
پسر فقیری که از راه فروش خرت و پرت در محلات شهر، خرج تحصیل خود را بدست میآورد یک روز به شدت دچار تنگدستی شد. او فقط یک سکه ناقابل در جیب داشت. در حالی که گرسنگی سخت به او فشار میاورد، تصمیم گرفت از خانه ای تقاضای غذا کند. با این حال وقتی دختر جوانی در را به رویش گشود، دستپاچه شد و به جای غذا یک لیوان آب خواست. دختر جوان احساس کرد که او بسیار گرسنه است. برایش یک لیوان شیر بسیار بزرگ آورد.پسرک شیر را سرکشیده و آهسته گفت: چقدر باید به شما بپردازم؟ دختر جوان گفت: هیچ. مادرمان به ما یاد داده در قبال کار نیکی که برای دیگران انجام می دهیم چیزی دریافت نکنیم. پسرک در مقابل گفت: از صمیم قلب از شما تشکر می کنم. پسرک که هاروارد کلی نام داشت، پس از ترک خانه نه تنها از نظر جسمی خود را قویتر حس می کرد، بلکه ایمانش به خداوند و انسانهای نیکوکار نیز بیشتر شد.تا پیش از این او آماده شده بود دست از تحصیل بکشد. سالها بعد... زن جوانی به بیماری مهلکی گرفتار شد.پزشکان از درمان وی عاجز شدند. او به شهر بزرگتری منتقل شد. دکتر هاروارد کلی برای مشاوره در مورد وضعیت این زن فراخوانده شد.وقتی او نام شهری که زن جوان از آنجا آمده بود شنید، برق عجیبی در چشمانش نمایان شد. او بلافاصله بیمار را شناخت.مصمم به اتاقش بازگشت و با خود عهد کرد هر چه در توان دارد، برای نجات زندگی وی بکار گیرد. مبارزه آنها بعد از کشمکش طولانی با بیماری به پیروزی رسید. روز ترخیص بیمار فرا رسید. زن با ترس و لرز صورتحساب را گشود.او اطمینان داشت تا پایان عمر باید برای پرداخت صورتحساب کار کند. نگاهی به صورتحساب انداخت. جمله ای به چشمش خورد: همه مخارج با یک لیوان شیر پرداخته شده است. امضا دکتر هاروارد کلی زن مات و مبهوت مانده بود. به یاد آنروز افتاد.پسرکی برای یک لیوان آب در خانه را به صدا در آورده بود و او در عوض برایش یک لیوان شیر آورد. اشک از چشمان زن سرازیر شد. فقط توانست بگوید: خدایا شکر... خدایا شکر که عشق تو در قلبها و دستهای انسانها جریان دارد
![]() ![]()
سه شنبه 27 اسفند 1392برچسب:, :: 9:41 :: نويسنده : فهیمه
با یاد سرخی گونه هات..
![]() ![]()
سه شنبه 27 اسفند 1392برچسب:, :: 9:24 :: نويسنده : فهیمه
شهر از بالا زیباست ، و ادم ها از دور جذاب لطفا فاصله مناسب رو حفظ کنید تا قشنگ بمونین. ![]() ![]()
سه شنبه 27 اسفند 1392برچسب:, :: 9:17 :: نويسنده : فهیمه
پسری از مادرش پرسید، چگونه خواهم توانست برای خودم زنی لایق پیدا کنم؟ مادر پاسخ داد: نگران پیدا کردن زن لایق نباش ، روی مردی لایق شدن تمرکز کن. ![]() ![]()
دو شنبه 27 اسفند 1392برچسب:, :: 9:14 :: نويسنده : فهیمه
فقط توئی و بس .. بقیه ی دنیا فقط تجسم خودته... آدمهای تو زندگیت ،همینایی که دورو برتن ،فقط براساس فکرایی که داری ،میان تو زندگیت...هر وقتم بخوای ناپدید میشن!!
باور میکنی این خودتی که داری واقعیتهای زندگیت روشکل میدی ؟؟
![]() ![]()
دو شنبه 27 اسفند 1392برچسب:, :: 9:14 :: نويسنده : فهیمه
زنانه دل ببند مردانه بمان و... و کودکانه ابراز کن ![]() ![]()
دو شنبه 27 اسفند 1392برچسب:, :: 9:12 :: نويسنده : فهیمه
هیچ وقت با کسی که دوستش داری ، طولانی قهر نکن ... چون بی تو زندگی کردن رو یاد می گیره
![]() ![]() ![]() |