کلبه دل
دل نوشته
درباره وبلاگ


کلبه دل مان را در روز عشق از جنس عشق وامید ساخته ایم امیدواریم با نظرات خود کلبه دل بهترین کلبه شود.



آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 7
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 19
بازدید ماه : 308
بازدید کل : 101281
تعداد مطالب : 495
تعداد نظرات : 95
تعداد آنلاین : 1


Alternative content




Top Blog
مسابقه وبلاگ برتر ماه







آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
چهار شنبه 28 اسفند 1392برچسب:, :: 19:11 :: نويسنده : فهیمه

یه روزگار بد یه دختر کور بود که پسری رو دوست داشت پسره هم اونو خیلی دوست داشت بعد دختره میگه

 

اگه من بینا بودم اونوقت می فهمیدی که چقدر دوست دارم .بعد ها  یکی پیدا میشه چشماشو می ده به دختره بعد

 

دختره که بینا میشه می بینه دوست پسرش کوره  ترکش می کنه ولی پسره بهش می گه برو ولی خیلی

 

مراقب چشام باش 

 

 نفس من امیر علی
 
چهار شنبه 28 اسفند 1392برچسب:, :: 14:57 :: نويسنده : فهیمه

سلااااااااااااااااااااااااااااااااااام دوست من

ممنون میشیم اگه نظر بدین و بگین نمای کلبمونو می پسندین یا سال جدید اونو تغییر بدیم 

با نظراتتون خوشحالمون می کنید.بوسه

 

 نفس من امیر علی
 
چهار شنبه 28 اسفند 1392برچسب:, :: 14:47 :: نويسنده : فهیمه

نمیدونم قراره تا کجا... اما دوستت دارم

 نفس من امیر علی
 
چهار شنبه 28 اسفند 1392برچسب:, :: 12:14 :: نويسنده : فهیمه
 
ﺑﭽﻪ ﮐﻪ ﺑﻮﺩﯾﻢ ، ﻭﻗﺘﯽ ﻣﺮﯾﺾﻣﯽ ﺷﺪﯾﻢ
ﻭﻓﺘﯽ ﺁﻗﺎ ﺩﮐﺘﺮﻩ ، ﻣﯽ ﭘﺮﺳﯿﺪ ...
ﺑﮕﻮ ﮐﺠﺎﺕ ﺩﺭﺩ ﺩﺍﺭﯼ؟ ﭼﺘﻪ
ﺯﻝ ﻣﯽ ﺯﺩﯾﻢ ﺑﻪ ﻣﺎﻣﺎﻧﻤﻮﻥ؟ !!
ﯾﺎﺩﺗﻮﻧﻪ ...
ﻣﻨﺘﻈﺮ ﻣﯽ ﺷﺪﯾﻢ ﺗﺎ ﺍﻭﻥ ﺑﮕﻪ ﻣﺮﯾﻀﯽ ﻣﻮﻥ ﭼﯿﻪ؟؟ ...
ﻭ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩﻥ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺍﻭﻥ ﻣﯽ ﺳﭙﺮﺩﯾﻢ؟ ...
ﭼﻮﻥ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺩﻭﻧﺴﺘﯿﻢ ﻣﺎﺩﺭﻣﻮﻥ، ﻫﻤﻮﻥ ﺍﺣﺴﺎﺳﯽ ﺭﻭ ﺩﺍﺭﻩ
ﮐﻪ ﻣﺎ ﺩﺍﺭﯾﻢ ...
ﺣﺘﯽ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﻣﻮﻥ ﺑﯿﺸﺘﺮ ، ﺩﺭﺩﻣﻮﻥ ﺭﻭ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻣﯽ ﮐﻨﻪ ...
ﺣﺎﻻ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻡ ﺑﮕﻢ ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺭﻭ ﯾﺎﺩﺕ ﻣﯿﺎﺩ؟
ﺧﺐ ، ﺗﻮ ﺟﻮوﻥ ﺷﺪﯼ ، ﺍﻭﻥ ﭘﯿﺮ ﺷﺪﻩ !!!

ﺣﻮﺍﺳﺖ ﺑﺎﺷﻪ ﺑﻬﺶ ...

ﺣﺎﻻ ﻭﻗﺘﺸﻪ ، ﺗﻮﺍﻡ ﻣﺜﻞ ﺑﭽﮕﯽ ﻫﺎﺕ ﺍﮔﻪ ﺍﻭﻥ ﻣﺮﯾﺾ ﺷﺪ ...
ﺣﺴﺶ ﮐﻨﯽ!!!
ﺣﺎﻻ ﺍﻭﻥ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻧﯿﺎﺯ ﺩﺍﺭﻩ ، ﺣﺘﯽ ﺍﮔﻪ ﺣﺮﻓﯽ ﻧﺰﻧﻪ ...
ﻣﺜﻞ ﻫﻤﯿﺸﻪ !!!
ﺣﻮﺍﺳﺖ ﺑﻬﺶ ﺑﺎﺷﻪ ...
 نفس من امیر علی
 
چهار شنبه 28 اسفند 1392برچسب:, :: 12:3 :: نويسنده : فهیمه
زنه میره نجاری میگه آقا کمد بساز یارو کمد میسازه.
زنه دوروز بعد میاد میگه اتوبوس که رد میشه کمده میلرزه!
نجاره میگه چرا مزخرف میگی اتوبوس چه صیغه ایه
خلاصه میاد پیچ میچاشو محکمتر میکنه و میره دوباره فرداش زنه میاد میگه .........اتوبوس رد میشه کمد میلرزه اینم میگه بابا پدر مارو درآوردي .
اصن من میرم تو کمد میشینم اتوبوس رد شه ببینیم چیه.
میشینه تو کمد یه دفه شوهر زنه میاد خونه در کمدو باز میکنه میگه تو اینجا چی کار میکنی؟ نجاره میگه اگه بهت بگم منتظر اتوبوسم باورت میشه؟؟؟!!!
 
***************************************
 
  وقتی پنج ثانیه قبل از آلارم موبایل بیدار می شم و اونو خاموش می کنم احساس می کنم بمب خنثی کردم
 
******************************
 
 
-  تا حالا دقت کردین وقتی یه نفر شمارو دعوت به دیدن یه فیلمی که قبلا خودش دیده می کنه تو مدت فیلم یه جوری نگاتون می کننه که انگار خودش فیلم رو ساخته؟!
 
 ************************
- تنها موجودی که با نشستن به موفقیت می رسد مرغ است.
 
****************
 

   یه فامیل داریم ۲۸ ساله بیکاره!   اگه دو سال دیگه بیکار بمونه بازنشسته میشه؟

*********

توی تاکسى اگه دقیقا جایى که میخواى پیاده شى به راننده بگى، ۵۰ متر جلوتر وامیسته!   ولى اگه ۵۰ متر قبل از مقصد بگى فورا ترمز میگیره !!:|

 

 
 نفس من امیر علی
 
چهار شنبه 28 اسفند 1392برچسب:, :: 11:55 :: نويسنده : فهیمه
 
شخصي نزد همسايه اش رفت و گفت: گوش کن! مي خواهم چيزي برايت تعريف کنم.
دوستي به تازگي در مورد تو مي گفت....
همسايه حرف او را قطع کرد و گفت: 
- قبل از اينکه تعريف کني، بگو آيا حرفت را از ميان سه صافي گذرانده اي يا نه؟
 
- کدام سه صافي؟
- اول از ميان صافي واقعيت. آيا مطمئني چيزي که تعريف مي کني واقعيت دارد؟
-نه. من فقط آن را شنيده ام. شخصي آن را برايم تعريف کرده است.
- سري تکان داد و گفت: پس حتما آن را از ميان صافي دوم يعني خوشحالی گذرانده ‏اي. مسلما چيزي که مي خواهي تعريف کني، حتي اگر واقعيت نداشته باشد، باعث خوشحالي ام مي شود.
- دوست عزيز، فکر نکنم تو را خوشحال کند. بسيار خوب، پس اگر مرا خوشحال نمي کند، حتما از صافي سوم، يعني فايده، رد شده است. آيا چيزي که مي خواهي تعريف کني، برايم مفيد است و به دردم مي خورد؟
- نه، به هيچ وجه!
همسايه گفت: پس اگر اين حرف، نه واقعيت دارد، نه خوشحال کننده است و نه مفيد، آن را پيش خود نگهدار و سعي کن خودت هم زود فراموشش کني...
 
 نفس من امیر علی
 
چهار شنبه 28 اسفند 1392برچسب:, :: 11:48 :: نويسنده : فهیمه
 
اعتقاد :
اهالی روستایی تصمیم گرفتند که برای نزول باران دعا کنند ، روزی که تمام اهالی برای دعا در محل مقرر جمع شدند ، فقط یک پسر بچه با چتر آمده بود ، این یعنی اعتقاد.
 
اعتماد :
اعتماد را می‏توان به احساس یک کودک یکساله تشبیه کرد ، وقتی که شما او را به بالا پرتاب می‏کنید ، او می‏خندد ... چرا که یقین دارد که شما او را خواهید گرفت ، این یعنی اعتماد.
 
امید :
هر شب ما به رختخواب می‏رویم بدون اطمینان از اینکه روز بعد از خواب بیدار خواهیم شد ، ولی همیشه برای روز بعد خود برنامه داریم ، این یعنی امید.
 
ای خدای قادر و متعال ، اعتقاد و اعتماد به خودت را در دل من بیشتر کن ، زیرا که امید من فقط تویی.
 نفس من امیر علی
 
چهار شنبه 28 اسفند 1392برچسب:, :: 11:23 :: نويسنده : فهیمه

1-دوستت دارم،نه به خاطر شخصیت تو،بلکه به خاطر شخصیتی که من در هنگام بودن با تو پیدا می کنم.

 

2-هیچ کس لیاقت اشکهای تو را ندارد و کسی که چنین ارزشی دارد باعث اشک ریختن تو  نمی شود.

 

3-اگر کسی تو را آنگونه که  خواهی دوست ندارد،به این معنی نیست که تو  را با تمام وجودش دوست ندارد.

 

4-دوست واقعی کسی است که دستهای تو  را بگیرد ولی قلب تو را لمس کند.

 

5-بدترین شکل دلتنگی برای کسی آنست که در کنار او باشی و بدانی که هرگز به او نخواهی رسید.

 

6-هرگز لبخند را ترک نکن،حتی وقتی ناراحتی،چون هرکس ممکن است عاشق لبخند تو شود

 

7-تو  ممکن است در تمام دنیا فقط یک نفر باشی،ولی برای بعضی افراد تمام دنیا هستی.

 

8-هرگز وقتت را با کسی که حاضر نیست وقتش را با تو  بگذراند،نگذران.

 

9-شاید خدا خواسته است که ابتدا بسیاری افراد نامناسب را بشناسی و سپس شخص مناسب را،به این ترتیب وقتی او را یافتی بهتر می توانی شکرگزار باشی.

 

10-به چیزی که گذشت غم نخور،به آنچه پس از آن آمد لبخند بزن.

 

11-همیشه افرادی هستند که تو  را می آزارند،با این حال همواره به دیگران اعتماد کن و فقط مواظب باش که به کسی که تو را آزرده دوباره اعتماد نکنی.

 

12-خود را به فرد بهتری تبدیل کن و مطمین باش که خود را می شناسی قبل از آنکه شخص دیگری را بشناسی و انتظار داشته باشی او تو را بشناسد.

 

13-زیاده از حد خود را تحت فشار نگذار،بهترین چیزها در زمانی اتفاق می افتد که انتظارش را نداری

 

 نفس من امیر علی
 
چهار شنبه 28 اسفند 1392برچسب:, :: 11:10 :: نويسنده : فهیمه


زندگی هیچ نبود،

و به آسانی یک گریه گذشت. 

کودکی را دیدم که دلش غمگین بود و بدنبال عروسک می گشت.

تا که در رویاها

همه دار و ندارش، 

قلک بی اعتبارش و دل خسته و زارش

همه را بی منت، به عروسک بخشد

غافل از آینده.

***

زندگی فلسفه ای بیش نبود 

که در آن بیزاری، رهنمای همه یاران شده بود

و محبت، افسوس.

من خودم را دیدم، آن زمانی که دلم سوخته بود

و تو را می دیدم، بی خبر از من و غمهای دلم

و تو آن عصیانگر، 

که نماد همه خوبان شده بود!!

و سخن از غم یاران می گفت

واپسین لحظه دیدار عجیب

خود نصیحت گوی، من دیوانه شدی

و سخن از رفتن، 

سخن از بی مهری!!

تو که خود می گفتی

خسته از هرچه نصیحت شده ای.

***

حیف از بازی ایام، 

دریغ از تکرار

 

 نفس من امیر علی
 
چهار شنبه 28 اسفند 1392برچسب:, :: 10:21 :: نويسنده : فهیمه

ای بی تو زمانه سرد و سنگین در من 

ای حسرت روزهای شیرین در من

بی مهری انسان معاصر در توست

تنهایی انسان نخستین در من

 نفس من امیر علی