همین که یه لحظه بهت فک میکرده واست اندازه یه دنیا می ارزه
یک شنبه 3 فروردين 1393برچسب:, :: 12:2 :: نويسنده : فهیمه
صدایت را می خواهم تا موسیقی سکوت لحظه هایم باشد نگاهت را می خواهم تا روشنی چشمهای خسته ام باشد وجودت را می خواهم تا گرمای قندیل آغوشم باشد خیالت را می خواهم تا خاطر لحظه های فراموشم باشد دستها یت را می خواهم تا نوازشگر اشکهایم باشد وتنها خنده هایت را می خواهم تا مرحم کهنه ی زخمهای زندگی ام باشد آری تنها تو را می خواهم
جمعه 1 فروردين 1393برچسب:, :: 16:35 :: نويسنده : فهیمه
عشق یعنی اینکه وقتی یه اس ام اس ازش میاد حتی قبل اینکه بدوونی چی نوشته لبخند میاد روی لبت،
همین که یه لحظه بهت فک میکرده واست اندازه یه دنیا می ارزه
جمعه 1 فروردين 1393برچسب:, :: 16:24 :: نويسنده : فهیمه
آدمایی که عشقشونو مثل کانال تلویزیون عوض می کنن آخرش باید بشینن برفک تماشا کنن.
جمعه 1 فروردين 1393برچسب:, :: 14:17 :: نويسنده : فهیمه
دلم را به روی عالم و آدم بسته ام مگر ” دلبستگی ” همین نیست؟
جمعه 1 فروردين 1393برچسب:, :: 14:15 :: نويسنده : فهیمه
به یک جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی شاید کسی که روزی با تو خندیده است را از یاد ببری، اما هرگز آنرا که با تو اشک ریخته است را فراموش نخواهی کرد.
جمعه 1 فروردين 1393برچسب:, :: 14:12 :: نويسنده : فهیمه
به آنهایی که دوستشان دارید بی بهانه بگویید دوستت دارم
جمعه 1 فروردين 1393برچسب:, :: 11:43 :: نويسنده : فهیمه
راه که میروی عقب میمانم نه برای اینکه نخواهم با تو همقدم باشم میخواهم پا جای پایت بگذارم و مواظبت باشم میخواهم رد پایت را هیچ خیابانی در آغوش نکشد تو فقط برای منی.........
جمعه 1 فروردين 1393برچسب:, :: 11:39 :: نويسنده : فهیمه
و حدس مي زنم شبي مرا جواب ميكني و قصر کوچك دل مرا خراب ميكني سر قرار عاشقي هميشه دير کرده اي ولي براي رفتنت عجب شتاب ميكني من از کنار پنجره تو را نگاه ميكنم و تو به نامديگري مرا خطاب مي کني چه ساده در ازاي يك نگاه پاك و ماندني هزار مرتبه مرا ز خجلت آب ميكني به خاطر تو من هميشه با همه غريبه ام تو کمتر از غريبه اي مرا حساب ميكني و کاش گفته بودي از همان نگاه اولت که بعد من دوباره دوست انتخاب مي کني
جمعه 1 فروردين 1393برچسب:, :: 11:34 :: نويسنده : فهیمه
گاهی گمــان نمـی کنـی و مـی شـود
جمعه 1 فروردين 1393برچسب:, :: 11:31 :: نويسنده : فهیمه
من از این پس به همه عشق جهان می خندم
من به هوسبازی این بی خبران می خندم
من از آن روز که دلدارم رفت
به غم و شادی این بی خبران می خندم
چهار شنبه 28 اسفند 1392برچسب:, :: 10:21 :: نويسنده : فهیمه
ای بی تو زمانه سرد و سنگین در من ای حسرت روزهای شیرین در من بی مهری انسان معاصر در توست تنهایی انسان نخستین در من
چهار شنبه 28 اسفند 1392برچسب:, :: 10:17 :: نويسنده : فهیمه
سخت است هی باشدخیالت ، هی نباشی تو هی من بسازم عشق را ، از هم بپاشی تو
من سایه ی سرد زمستان گوشه ی ایوان فیروزه در فیروزه های روی کاشی تو
من صاف و ساده ، متنِ یک احساس رودرو غرق ِ هزار اما و آیا و حواشی تو
با هر حضور سرد، با هر گفتگوی گرم داری به هر صورت دلم را می خراشی تو
من بی قراری های یک ابر ِ زمینگیرم ابری که نیت کرده بارانش تو باشی ، تو
چهار شنبه 28 اسفند 1392برچسب:, :: 10:15 :: نويسنده : فهیمه
خانه دل تنگ ِ غروبی خفه بود
دو شنبه 27 اسفند 1392برچسب:, :: 9:14 :: نويسنده : فهیمه
زنانه دل ببند مردانه بمان و... و کودکانه ابراز کن
دو شنبه 27 اسفند 1392برچسب:, :: 9:12 :: نويسنده : فهیمه
هیچ وقت با کسی که دوستش داری ، طولانی قهر نکن ... چون بی تو زندگی کردن رو یاد می گیره
دو شنبه 26 اسفند 1392برچسب:, :: 13:27 :: نويسنده : فهیمه
دلم هوای آغوشت را دارد هوای شبی سرد در آغوش مردانه ات
بگو تمام تو مال من است!
شنبه 24 اسفند 1392برچسب:, :: 13:1 :: نويسنده : فهیمه
شاید این تو نبوده ای که رفته ای
شنبه 24 اسفند 1392برچسب:, :: 9:44 :: نويسنده : فهیمه
اگر دل ببندی به بال نسیم به یک چشم بستن به هم میرسیم نترس از جنون، ساز لیلا بزن بگو عاشقم ، دل به دریا بزن! من آوازهخوان لبان توام مصیبتکش گیسوان توام به دوش دلم، بار دوری چقدر؟ فدایت بگردم! صبوری چقدر؟ عزیز منی، کینهتوزی مکن گناه است پروانهسوزی مکن چرا خندة زورکی میکنی شب و روز من را یکی میکنی دلآزرده بودن گناه است و بس پل آشتی یک نگاه است وبس جهان کوچة سبز پیوندهاست بهشت خدا پشت لبخندهاست بخند ای بهارِ دل سرد من! کسی نیست غیر از تو همدرد من تو اندوه من باورت میشود تو از عشق خیلی سرت میشود تو سر سبزی روزگار منی در این سال قطبی بهار منی به حقِ دل ِحضرت فاطمه جدا کن حساب مرا از همه کنارم بمان ای تسلای من! که بی اعتبار است فردای من به جان تو کز هر دو عالم سری تو از هر که من داشتم بهتری به سوزانی تیر آهت قسم به اردیبهشت نگاهت قسم به لرزی که در جانم انداختی بر ارکان ایمانم انداختی کجا پای از این ورطه پس میکشم برای تو دارم نفس میکشم بزن زخمه بر ساز دلتنگیام که من تشنة جام یکرنگیام به فکرم نباشی هدر میشوم رهایم کنی در به در میشوم اگر بادهخوارم حریفم تویی اگر شعر دارم ردیفم تویی به مولا قسم هر چه گویم، کم است دهانم پر از "دوستت دارم" است
شنبه 24 اسفند 1392برچسب:, :: 9:29 :: نويسنده : فهیمه
گمان نمی کنم این دستها به هم برسند دو دلشکسته ی در انزوا به هم برسند کدام دست رسیده به دست دلخواهش که دست های پر از عشق ما به هم برسند فلک نجیب نشسته است وموذیانه به فکر... که پیش چشم من این ، دوچرا به هم برسند شکوه عشق به زیرسوال خواهد رفت وگرنه می شود آسان دو تا به هم برسند
پنج شنبه 22 اسفند 1392برچسب:, :: 11:10 :: نويسنده : فهیمه
یه احساسی به تو دارم یه حس تازه و مبهم یه جوری توی دنیامی که تنها با تو خوشحالم
یه احساسی به تو دارم شبیه شوق و بیخوابی تو چشمات طرح خورشیده تو این شبهای مردابی
تا دستای تو راهی نیست دارم از گریه کم میشم تو مرز بین من با تو دارم شکل خودم میشم
مث گلهای بی گلدون هنوزم مات بارونی تو از دلتنگی دریا توی توفان چی می دونی؟
نمی دونم کجا بودم که رویاهامو گم کردم که می سوزم که می میرم اگر که از تو برگردم
خودم بودم که می خواستم همه دنیای من باشی ببین غرق توام اما هنوز می ترسی تنها شی
یه احساسی به تو دارم یه جوری از تو سرشارم یه کم این حسّو باور کن که بی وقفه دوست دارم
یه احساسی به تو دارم شبیه عشق و دل بستن تو هم مثل منی اما یه کم عاشق تری از من
چهار شنبه 21 اسفند 1392برچسب:, :: 9:16 :: نويسنده : فهیمه
تمـام این چـند سـال و اندی عــمرم بـه کــنار …
شنبه 17 اسفند 1392برچسب:, :: 9:23 :: نويسنده : فهیمه
سکوت را ميپذيرم
چهار شنبه 14 اسفند 1392برچسب:, :: 12:22 :: نويسنده : فهیمه
(جبران خلیل جبران)
چهار شنبه 14 اسفند 1392برچسب:, :: 9:58 :: نويسنده : فهیمه
آن گاه که خورشید نوازش گلها را ازیاد می برد وباران بارش محبت را فراموش می کند تو با دستان مخملیت احساسم را لمس کن وبا چشمان مهربانت برنگاهم محبت ببار ای کسی که یادآور روزهای خوب زندگی منی.
چهار شنبه 14 اسفند 1392برچسب:, :: 9:51 :: نويسنده : فهیمه
یکی می پرسد اندوه تو از چیست ؟ سبب ساز سکوت مبهمت کیست ؟ می نویستم برای آنکه باید باشد و نیست
سه شنبه 13 اسفند 1392برچسب:, :: 13:16 :: نويسنده : فهیمه
زندگی ما شاید مثل یک معما بود گرچه آخرش اول از نخست پیدا بود من اگر چه انسانی مثل دیگران بودم دل ولی پراز احساس و همیشه تنها بود روزهای عمرم بود که گذر نمود اما چشم پر امید من،روز به سوی فردا بود دربیان عشق خویش واژه ای نمی یابم من علاقه ام برتو... بله قد دنیا بود حرفهای تو مضامینی از ولی و اما بود گفتی ارزش دل را این زمان که می فهمد؟ قلب دیگران سنگی ،قلب من که دریا بود عشق ها همان عشق است بین لیلی و مجنون بین راه اگر ماندیم ،عیب از خود مابود
پنج شنبه 8 اسفند 1392برچسب:, :: 9:45 :: نويسنده : امیر علی جووووووووون
عشق مانند ساعتی شنی است که با قلب لبریز و با مغز تهی می شود . . هر کدام از ما چون فرشته ای با یک بال است . و تنها زمانی قادر به پرواز خواهیم بود که در آغوش هم باشیم .
برای خواندن بقیه کلام عشق به ادامه مطلب بروید.
ادامه مطلب ...
جمعه 25 بهمن 1392برچسب:, :: 17:35 :: نويسنده : امیر علی جووووووووون
بی تو هیچم نماندی و تنهاترینم اکنون اشکهایم بدرقه راحت
جمعه 25 بهمن 1392برچسب:, :: 17:26 :: نويسنده : امیر علی جووووووووون
نگاهت راچه آسان از چشمانم گرفتی گوی که تو هیچ احساسی نداری |